یکسال پس از حاکمیت طالبان
This piece was written by Rahil (pseudonym) who lives in Afghanistan in Persian and has been translated to English by us. You can find the English version here.
امروز یکشنبه 15 اگست سال 2022 میلادی، با عالمی از یاس و ناامیدی از خواب بیدار میشوم و روبروی پنجره اطاق به بیرون خیره میشوم تنها چیزی که توجه ام را به خود جلب میکند اشخاص و افرادی هست که با موهای دراز سیاه ، لباس های نامرتب هر رنگ، بیرق ها سفید رنگی که در جاده ها و کوچه های شهر برافراشته شده است و موترهای رنجر که چهار نفر در سیت های موتر و از هشت نفر زیادتر در بادی و دروازه های موتر با انواع سلاح های خورد در دست داشته و این چنین بیرق های سفید رنگ را در کنج و کنار موتر های شان آویزان و صدای موزیک که اصلا نمیدانی چی میخواند در سرک های کابل گشت زنی میکنند گویا اینکه جهان را فتح کرده باشند، نمایش قدرت انجام میدهند اما چشمم به کنج دیگر جاده میماند!؟؟؟
طفل یتیم که در جنگ های بیست ساله پدر خود را از دست داده است ،در گوشه از سرک نزدیک جوی های آب گنده مصروف شستن تایرهای موتر است و تنها دغدغه که دارد این است تا لقمه نانی به سفره شب برای مادر و خواهرش تهیه کند.
چشمم را دو خانم چادری پوش با بوجی های کلان که در پیشرو پهن کرده و در کنج دیگر جاده نشسته اند،به خود جلب میکند پنچره اطاق را بسته کرده و ماسک خود را میپوشم و راهی بیرون میشوم تا بدانم که دو خانم چادری پوش با آن بوجی های چی میفروشند؟
نزدیک شان میشوم وبعد از سلام دادن میپرسم
– اینها چیست که اینجا آورده و میفروشید”؟
یکی از آنها از زیر چادری با صدای که میشد عمق درد را از آن فهمید برایم گفت ” اینها ترکاری های خودرو در دامنه های دشتها ، کوه های استالف و شمالی هست که برای بسیاری از مریضی ها فایده دارد از آنجا چیده و اینجا آورده ایم تا با فروش این ها نان خوردن و خرج روزمره اطفال خود را پیدا کنیم دیگر راه چاره ای نداریم.”
با وجودی که هیچ نامی از آن گیاهی های خودرو را نمیدانستم بخاطر کمک به آن دو خانم با حفط غیرت و شهامت شان مقداری از آن ترکاری ها را خریداری کردم.
15/08/2022
RAHIL
FOLLOW US ON SOCIAL MEDIA